ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا و ویانا

تصادف کردن مامان و بابا

ویانا و ایلیای کوچولوی مامان ،من و بابا هفته پیش شب عید فطر موقع برگشتن از سر کار وقتی وارد کوچه قبلی شرکت شدیم ناگهان به یک ماشین خوردیم و یکدفعه ماشینمان چپ شد ، من خودم پشت فرمان بودم و خیلی ترسیده بودم و با فریاد بابا وحید که نترس هر دو سالم هستیم به خودم آمدم در واقع داستان این طوری شروع شد که وقتی وارد کوچه شدیم همان لحظه عینک بابا افتاد زیر پدال گاز ما هر دو کمی نیم خیز شدیم که یکدفعه خوردیم به ماشینی که در کنار سمت چپ کوچه پارک بود و ماشین از آنطرف هم به یکدرخت چسبیده بود با مقاومت ماشین پراید توسط درخت نمی دونم چی شد که ما از چرخ جلوی پراید بالا رفتیم و به پراید جلویی خوردیم و یکدفعه چپ شدیم خلاصه مردم ...
21 شهريور 1391

ایلیا از 29 ماهگی تا 32 ماهگی

مامان خودم قایم کنم نیستش دیگه وقتی تو ماشین میشینه جای باباش دلش میخواد رانندگی کنه و میگه : کجا بریم ،بریم پارک باشه، کمربندمُ ببندم ماشین روشن کنم وقتی عصبانی میشه میگه : دوغگو یعنی دروغگو - زِرَنگو - برو گُم شو دوست ندارم - بیشور یعنی بی شعور - پِدَسوخته یعنی پدر سوخته   بِتُچه - شومبول - کفاثت یعنی کثافت - بی تَبیت یعنی بی تربیت ویانا سشوارتُ برداشتم دلم درد میکنه حالم بدِ - شیر گاو گُنده دارم منو دعوا نکن باهات دیگه دوست نیستم ویانا باهام دوستی آره منو دوست داری باشه منم دوستت دارم عاشقتم حالا ماژیک بهم میدی عزیزم کجایی بیا پپیشم همراه با لوس کردن خودش ویانا گفتم بیا همراه با جی...
21 شهريور 1391
1